توی تحریریه سینما ۱۲۰ گپ میزدیم که صحبت از تصمیم داوودِ سریال «وحشی» شد. یکی از همکاران گفت او به خانم وکیل دل بست ولی اینقدر رِندی داشت که همان روزهای اول آشنایی، پیشنهاد خلوت دو نفره را رد کند و در شرایطی پر از احساس، خود را لو ندهد.
همکار دیگری جواب داد که اتفاقا آدمهایی مثل داوود، لبریز از کمبود محبت هستند و در مواجهه با عشق و توجه شُل میشوند… در هر حال، فعلا داوود زخمی است و آن آدم که نمیخواست بد باشد، نشانههای وحشی شدن دارد.
بحث ادامه داشت که همکار دیگری کنجکاوانه پرسید: «چرا امیرِ «تاسیان» وقتی پذیرای شیرینِ گریزان از خانه شد، شب در خانه نماند و بیرون خوابید؟ یا چرا در آن نقطه همچون بهشت، در اتفاق دیگری خوابید؟» حرفی قابل تامل است.
این دو موقعیت در دو سریال، قابلیت خوانشهای گوناگون را دارد. مثلا داوود فاقد تربیت صحیح است و در محیطی غیر فرهنگی رشده کرده. ولی امیر ریشه در کتاب و فیلم و خانوادهای معتقد دارد. این چیزها مستقیم و غیر مستقیم روی شخصیت او و عشق واقعیاش تاثیر گذاشته. همانطور که آبشخور شیرین، پدری مهربان بوده ولی رها ظاهرا صاحب گذشتهای تلخ است.
با همه این اوصاف، عشق دیوانهوار ممکن است دلدادگان را به وصال جسمانی برساند. مثل تهمینه و رستم که البته عهد همسری بستند. در مقابل، عشاق کلاسیک همچون خسرو و شیرین، مرز نگه داشتند.
تصویری که «وحشی» به اقتضای درام خود از رابطه داوود و رها نشان داد را نمیتوان تقبیح کرد. تصویری که «تاسیان» از عشق امیر و شیرین نشان میدهد اما شایسته تحسین است. هرچند میتوان حدس زد آنها به سرنوشت عشاقی دچار میشوند که در حسرت وصال سوختند.
فعلا این وجه از «تاسیان» خوشایند است؛ چون نه فقط عشق زلال را یادمان میآورد که تلنگر میزند عاشق واقعی از جنس امیر، به حریم معشوق احترام میگذارد و به او حس اطمینان میدهد. شیرین نیز قدر خود را میداند!